چمنزار

چمنزار
آشپزی، نکات خانه داری و موضوعات پراکنده
چمنزار

نام: نرگس محمدامینی
.........................................................
جنسیت: زن
.........................................................
محل سکونت:
.........................................................
سن: 3 / 12 / 1359
.........................................................
میزان تحصیلات:
.........................................................
شماره تماس:
.........................................................
ایمیل و ای دی یاهو: nargessamini@yahoo.com
.........................................................
درباره من: به وبلاگ من خوش آمدید

نظرات شما عزیزان:

مهدخت
ساعت14:13---3 آذر 1391
سلام آبجی عزیزم و گلم
وبلاگت محشره
نمیدونم از اینهمه مطالب و زیبائی چی بگم
خیلی لذت بردم و توانائی گذاشتن کامنت روی هر مطلب رو ندارم
فقط میتونم بگم عالی عالیه
دوستت دارم
مهدخت


مهدخت
ساعت14:13---3 آذر 1391
سلام آبجی عزیزم و گلم
وبلاگت محشره
نمیدونم از اینهمه مطالب و زیبائی چی بگم
خیلی لذت بردم و توانائی گذاشتن کامنت روی هر مطلب رو ندارم
فقط میتونم بگم عالی عالیه
دوستت دارم
مهدخت


مشاور كيست مشاوره چيست؟
ساعت16:56---2 آبان 1391
سلام‏‏

نه مرادم نه مریدم ،


نه پیامم نه کلامم،

نه سلامم نه علیکم،

نه سپیدم نه سیاهم.

نه چنانم که تو گویی،

نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.

نه سمائم،

نه زمینم،

نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم

نه سرابم،

نه برای دل تنهایی تو جام شرابم،

نه گرفتار و اسیرم،

نه حقیرم،

نه فرستاده پیرم،

نه به هر خانه و مسجد و میخانه فقیرم

نه جهنم، نه بهشتم

چنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه‌ گفتم،

نه‌ نوشتم،

بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.

حقیقت نه به رنگ است و نه بو،

نه به های است و نه هو،

نه به این است و نه او،

نه به جام است و سبو...

گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم،

تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را،

آنچه گفتند و سرودند تو آنی ...

خود تو جان جهانی،

گر نهانی و عیانی،

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی

که خود آن نقطه عشقی

تو اسرار نهانی

همه جا تو

نه یک جای ،

نه یک پای،

همه‌ای

با همه‌ای

همهمه‌ای

تو سکوتی

تو خود باغ بهشتی.

تو به خود آمده از فلسفه‌ی چون و چرایی،

به‌ تو سوگند که این راز شنیدی و

نترسیدی و بیدار شدی،

در همه افلاک بزرگی،

نه که جزئی ،

نه چون آب در اندام سبوئی،

خود اوئی،

به‌خود آی

تا بدرخانه‌ی متروک هرکس ننشینی

و به‌ جز روشنی شعشعه‌ی پرتو خود

هیچ نبینی

و گل وصل بچینی.......!
امید وارم خدا پنجره باز اتاقت باشد


parsa
ساعت17:36---18 تير 1391
لینکت کردم


فرانک
ساعت8:16---27 خرداد 1391
سلام ابجی گلم مرسی از مطالب و عکسهای قشنگتون. همینجوری پرانرژی به کارتون ادامه بدید.دوستتون دارم . فدات .بای

kardo
ساعت18:02---10 خرداد 1391
قتی دل سودایی می رفت به بستان ها —— بی خویشتنم کردی، بوی گل و ریحان ها

گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل —— تا یاد تو افتادم، از یاد برفت آن ها

ای مهر تو در دل ها، وی مهر تو بر لب ها —— وی شور تو در سرها، وی سر تو در جان ها

تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم —— بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمان ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن —— کوته نظری باشد، رفتن به گلستان ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد —— باید که فروشوید دست از همه درمان ها

گر در طلبش رنجی، ما را برسد شاید —— چون عشق حرم باشد، سهلست بیابان ها

هر تیر که در کیشست، گر بر دل ریش آید —— ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها

هر کو نظری دارد، با یار کمان ابرو —— باید که سپر باشد، پیش همه پیکان ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش —— می گویم و بعد از من گویند به دوران ها





عکس: نیاوران، بهارهشتاد و هفت


هستی
ساعت19:39---30 ارديبهشت 1391
خیلییییییییییییییییییییییییییی خوشگل بود آموزنده و ............. وای تشکرررررررررررررررر

ayob
ساعت13:46---21 ارديبهشت 1391
ر ساعتم اندرون بجوشد خون را واگاهی نیست مردم بیرون را

الا مگر آنکه روی لیلی دیدست داند که چه درد می‌کشد مجنون را؟



عشاق به درگهت اسیرند بیا بدخویی تو بر تو نگیرند بیا

هرجور و جفا که کرده‌ای معذوری زان پیش که عذرت نپذیرند بیا



ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب

مانند تو آدمی در آباد و خراب باشد که در آیینه توان دید و در آب



چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت درمانش تحملست و سر پیش انداخت

یا ترک گل لعل همی باید گفت یا با الم خار همی باید ساخت



دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت

پروانه‌ی مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت



روزی گفتی شبی کنم دلشادت وز بند غمان خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت وز گفته‌ی خود هیچ نیامد یادت؟



صد بار بگفتم به غلامان درت تا آینه دیگر نگذارند برت

ترسم که ببینی رخ همچون قمرت کس باز نیاید دگر اندر نظرت



آن یار که عهد دوستاری بشکست می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

می‌گفت دگرباره به خوابم بینی پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست



شبها گذرد که دیده نتوانم بست مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

باشد که به دست خویش خونم ریزی تا جان بدهم دامن مقصود به دست



هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست

بی‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست


ayob
ساعت13:43---21 ارديبهشت 1391
گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد
خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها

صائب


ayob
ساعت18:31---17 ارديبهشت 1391
لا یا ایها الـساقی ادر کاسا و ناولـها
صـلاح کار کـجا و مـن خراب کـجا
گر آن ترک شیرازی بـه دسـت آرد دل ما را
صـبا بـه لطـف بگو آن غزال رعنا را
دل می‌رود ز دستـم صاحـب دلان خدا را
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
ساقیا برخیز و درده جام را
رونق عهد شباب است دگر بستان را
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
ساقی به نور باده برافروز جام ما
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
می‌دمد صبح و کله بست سحاب
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست


yalda
ساعت17:01---17 ارديبهشت 1391
veblaget ziba bud duste azizam.dast khosh.sepas

ایوب
ساعت17:59---14 ارديبهشت 1391
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.





واژه ها را باید شست.





واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.





چترها را باید بست،





زیر باران باید رفت.





فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.





با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.





دوست را، زیر باران باید دید.


زیر باران باید زندگی کرد.





زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت.





زندگی تر شدن پی در پی،





زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی \\\"اکنون\\\" است.





کار ما نیست شناسائی \\\"راز\\\" گل سرخ





کار ما شاید این است





که در \\\"افسون\\\" گل سرخ شناور باشیم.





پشت دانایی اردو بزنیمزیر باران باید زندگی کرد.





زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت.





زندگی تر شدن پی در پی،





زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی \\\"اکنون\\\" است.





کار ما نیست شناسائی \\\"راز\\\" گل سرخ





کار ما شاید این است





که در \\\"افسون\\\" گل سرخ شناور باشیم.





پشت دانایی اردو بزنیم


عشق را، زیر باران باید جست....


ارمین
ساعت16:10---8 ارديبهشت 1391
عالی بود نرگس جان

مرتضی
ساعت12:08---23 فروردين 1391
وبلاگ خوبی داری موفق باشین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ - ] [ - ] [
]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 93
بازدید ماه : 581
بازدید کل : 42779
تعداد مطالب : 195
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->


script href="http://pichak.net">ساخت كد آهنگ

ساخت كد موزیک آنلاین

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools